Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (7975 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Geräucherte [s] {n} U گوشت دود داده شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Fleisch {n} U گوشت
eine Anweisung, viele Daten [parallele Datenverarbeitung] U یک دستور عمل ولی چندین داده [پردازش موازی داده ها]
Faschiermaschine {f} U چرخ گوشت
Braten {m} U گوشت کبابی
Fleischextrakt {m} U عصاره گوشت
Brühe {f} U عصاره گوشت
Fleischwolf {m} U گوشت چرخ کن
Fleischer {m} U فروشنده گوشت
Fleischkonserve {f} U کنسرو گوشت
Bug {m} U گوشت سردست
Fleischvergiftung {f} U مسمومیت از گوشت
Fleischbeschauer {m} U بازرس گوشت
Büchsenfleisch {n} U کنسرو گوشت
Rindfleisch {n} گوشت گاو
Aasfleisch {n} [zool.] U گوشت گندیده
Schweinefleisch {n} U گوشت خوک
Kotelett {n} U گوشت دنده
Fleischerei {f} U گوشت فروشی
Auswuchs {m} U گوشت زیادی
Kalbfleisch {n} U گوشت گوساله
Lammfleisch {n} U گوشت بره
braten U سرخ کردن [گوشت]
Beefsteak {n} U گوشت ران گاو
Schweiniges {n} U گوشت خوک [در سوییس]
Filet {n} U گوشت پشت مازو
Fleischfresser {m} U گوشت خوار [حیوان]
Bruststück {n} U گوشت سینه [قصابی]
Büchsenfleisch {n} U گوشت کنسرو شده
Fleischwolf {m} U چرخ گوشت [غذا و آشپزخانه]
Schweinernes {n} U گوشت خوک [در باواریا و اتریش]
Frühstücksfleisch {n} U گوشت خوک و ژامبون [ در قوطی]
gepökeltes Rindfleisch {n} U گوشت گاو نمکسود کرده
Kälbernes {n} U گوشت گوساله [در باواریا و اتریش]
gefüllte Pastete {f} U نان پر شده از گوشت مرغ و غیره
Pastete {f} U کلوچه گوشت پیچ [میوه درپای]
Der Koch hat das Fleisch zu lange gegart. U آشپز گوشت را بیش از حد [آهسته ] پخت.
rosa [Fleisch] <adj.> U متوسط پخته شده [گوشت] [آشپزی]
Bulette {f} U گوشت چرخ کرده سرخ شده
Ei mit Schinken U تخم مرغ با گوشت ران خوک
Rindersolber {m} [Hessen] U گوشت گاو نمکسود کرده [در ایالت هسن]
durchwachsen <adj.> U سرتاسر دارای چربی [گوشت ران خوک]
Frikassee {n} U فریکاسه [نوعی خورش با گوشت ریز شده]
durch <adj.> U کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
Pastrami {f} U گوشت ادویه زده ودودی شده شانه گاو
[deutsches] Beefsteak {n} U گوشت چرخ کرده گاو با ادویه [به شکل مکعب مستطیلی]
Woran merke ich, wann das Fleisch schlecht [hinüber] ist? U چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
Prosciutto {m} U گوشت ران خوک [که در هوا خشک شده است] [ایتالیایی]
Pfand {n} U گرو [پولی که برای بطری یا قوطی نوشیدنی داده می شود وپس از برگردادن بطری خالی پس داده می شود.]
Sie isst kein Fleisch, aber sonst isst sie so gut wie alles. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
marinieren U [ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
aufgetreten <past-p.> U رخ داده
Datei {f} U مجموعه داده ها
zugestellt [ausgeliefert] <adj.> <past-p.> U داده شده
aufgetreten <past-p.> U روی داده
Datenbank {f} U پایگاه داده ها
Datenbank {f} U بانک داده ها
übergeben <adj.> <past-p.> U داده شده
gemartert <adj.> U عذاب داده
gequält <adj.> U عذاب داده
Datennetz {n} U شبکه داده ها
Gegeben U داده شده
freigegeben <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugestimmt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bestätigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bewährt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
erprobt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
genehmigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bereitgestellt <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
anerkannt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
gebilligt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bewilligt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
zugelassen <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
eingesetzt <adj.> <past-p.> U قرار داده شده
legitimiert <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
befugt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
berechtigt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
autorisiert <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
gestattet <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
erlaubt <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
befürwortet <adj.> <past-p.> U اجازه داده شده
bereitgestellt <past-p.> U اختصاص داده شده
zugewiesen <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
Computerdatei {f} U داده [رایانه شناسی]
File {n} U داده [رایانه شناسی]
Datei {f} U داده [رایانه شناسی]
Datenhunger {m} U میل شدید به داده ها
vergeben <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
vergeben <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
zugeeignet <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
zugeeignet <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
zugewiesen <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
zugeordnet <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
zugeordnet <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
zugeteilt <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
zugeteilt <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
übertragen <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
übertragen <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
aufgetragen <adj.> <past-p.> U اختصاص داده شده
aufgetragen <adj.> <past-p.> U تخصیص داده شده
Computer {m} U ماشین داده پرداز
zweckgebunden <adj.> U اختصاص داده شده
Datenverarbeitung {f} U پردازش داده ها [کامپیوتر]
Chaussee {f} U شاهراه توسع داده شده
Faktum {n} [über Jemanden oder etwas] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
Angabe {f} [über Jemanden oder etwas] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
Information {f} [über Jemanden oder etwas] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
Umstand {m} [über Jemanden oder etwas] U داده ها [در باره کسی یا چیزی]
Eingabe {f} U اطلاعات داده شده [به رایانه]
Größe {f} der Grundgesamtheit [N] U تعداد کل داده های آماری
geräucherter Schinken {m} U ران خوک دود داده شده
Baum {m} U لیست پوشه ها و داده ها [علوم کامپیوتر]
kalt geräucherter Lachs {m} U ماهی آزاد دود داده سرد
Kündigungsdauer {f} U کمترین مدت آگاهی داده شود
Kündigungsfrist {f} U کمترین مدت آگاهی داده شود
Ein- [Ausgabe] -Datei {f} U داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Da kann etwas nicht stimmen. U باید اشتباهی روی داده باشد.
E [A] -Datei {f} U داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Protokollierung {f} U ورودی داده به سیستم [رایانه شناسی]
Logdateischreibung {f} U ورودی داده به سیستم [رایانه شناسی]
Erfassung {f} U ورودی داده به سیستم [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Datei {f} U داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Altdaten {pl} U داده های قدیمی [رایانه شناسی]
allen Berichten zufolge [nach allem, was man so hört] U طبق گزارشهای [اطلاعات] داده شده
alter Datenbestand {m} U موجودی داده های قدیمی [رایانه شناسی]
Man verspricht uns höhere Löhne. U به ما دستمزدهای بالاتر وعده داده شده است.
Ein- [Ausgabe] -Baugruppe {f} U واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Baugruppe {f} U واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Befehl {m} U دستور داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Befehl {m} U دستور داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Anforderung {f} U درخواست داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Baugruppe {f} U واحد داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Befehl {m} U دستور داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Vorrichtung {f} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Gerät {n} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Eingabe [Ausgabe] -Vorrichtung {f} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Gerät {n} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Ein- [Ausgabe] -Vorrichtung {f} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
E [A] -Gerät {n} U دستگاه داده ورودی [خروجی] [رایانه شناسی]
Meldefall {m} U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
verzockt <adj.> U بوسیله قمار از دست داده [اصطلاح روزمره]
solide [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
fundiert [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
belastbar [Argumente, Daten, Zahlen] <adj.> U درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
meldepflichtiger Vorfall U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
Ein unüberschaubarer Personenkreis hat Zugriff auf die Daten. U گروه بیحسابی از افراد دسترسی به داده ها دارد.
nicht ausleihbare [entlehnbare] Medien U اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه]
Ich soll es ihm persönlich geben. U به من دستور داده شده این را به او [مرد] شخصا بدهم.
Die Firma hat uns für dieses Jahr [heuer] einen Bonus zugesagt. U امسال این شرکت به ما یک پاداش وعده داده است.
Wiedersehen macht Freude. U حتما [آن چیز را] به من برگردانید. [چیزی که به کسی قرض داده می شود.]
Die Truppen wurden auf beiden Seiten des Flusses aufgestellt. U نیروهای نظامی را در طول دو طرف رودخانه ترتیب داده بودند.
Die Mehrwertsteuer ist gesondert auszuweisen. U مالیات بر ارزش افزوده باید جداگانه نشان داده شود.
Charakterstück {n} U اثر نمایشی [که در آن به شخصیت بازیگران اهمیت زیادی داده می شود]
Flugball {m} U توپی که پیش از برخورد به زمین برگشت داده شود [تنیس]
Bei Verschlucken kein Erbrechen herbeiführen. [Sicherheitshinweis] U اگر قورت داده شد باعث استفراغ نمی شود. [تذکر ایمنی]
Diese Methode hat sich als effektiv erwiesen, könnte aber dennoch verbessert werden. U این روش ثابت شده که موثر باشد، در عین حال می توان به آن بهبودی داده شود.
Anschluss {m} U دریچه ای [مدار و اتصالی] که امکان ارسال و دریافت داده را میدهد [نرم افزار] [رایانه شناسی]
Port {m} U دریچه ای [مدار و اتصالی] که امکان ارسال و دریافت داده را میدهد [نرم افزار] [رایانه شناسی]
Unsere bisherigen Untersuchungen haben ergeben, dass technisches Versagen auszuschließen ist. U بازرسی های در حال حاضر ما نتیجه داده اند که نقص فنی را می توان حذف کرد.
Wer das Gelände unbefugt betritt, muss mit einer polizeilichen Anzeige rechnen. U هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Wie heisst das Netz? U اسم شبکه رایانه [برای وصل به شبکه نشان داده میشود] چه است؟
Er hat schon längst seine Dienstzeit in der Firma abgemacht. U او [مرد] مدت زیادی است که خدمت خود را در کارخانه کاملا انجام داده است.
zugestellt [ausgeliefert] <adj.> <past-p.> U سپرده شده [داده شده]
übergeben <adj.> <past-p.> U سپرده شده [داده شده]
Recent search history Forum search
3was bedeutet Präteritum in Farsi?
1besser werden
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com